به گزارش سرویس بین الملل خبرگزاری حوزه، عارف عبداللهی دکترای علوم سیاسی و احمد رسولی کارشناسارشد روابط بینالملل در مقاله ای به بررسی تحولات اخیر در منطقه قره باغ و قفقاز جنوبی پرداخته است که تقدیم خوانندگان ارجمند می شود:
بحران قرهباغ وگسست های هویتی در قفقازجنوبی
استقلال جمهوریهای قفقاز جنوبی از شوروی سابق در سال ۱۹۸۹ میلادی، هرچند به این کشورها خودمختاری اعطا نمود، اما با توجه به گسست تاریخی این منطقه، شکافهای هویتی به عنوان آتش زیرخاکستر سربرآوردند. تاریخ منطقه قفقاز جنوبی، چنان رقم خورده است که این کشورها را در حالت واگرایی و ضدیت با یکدیگر تعریف مینماید و موجبات شکلگیری گسلهایی را فراهم نموده است که امروزه بعنوان عامل هویتبخش این کشورها تبیین میگردد. این پژوهش به بررسی چرایی درگیریهای طولانی مدت آذربایجان و ارمنستان با بهانه کسب هویت پرداخته است. از اینرو، سؤال اصلی پژوهش این است که منازعه ی قرهباغ بین آذربایجان و ارمنستان، روند هویتساز منطقهای را به چه سمتوسویی هدایت میکند؟ و فرضیه اصلی پژوهش نیز عبارت است از اینکه فضای حاکم بر قفقاز جنوبی با توجه به تجربههای واگرای تاریخی، روند مسئله قرهباغ را از قالب درگیری نظامی صرف خارج ساخته و کشورها را برای تثبیت هویت خویش به ادامه چنین درگیریهایی سوق داده است؛ درحالیکه چیدمان هویتی حاکم بر قفقاز جنوبی مبتنی بر اختلافات تاریخی است که با تغییر دیدگاه نخبگان و بازتعریف آن هویت، همگرایی میتواند جایگزین واگرایی موجود گردد. این پژوهش با روش اسنادی و کتابخانهای به جمعآوری دادهها پرداخته و با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی به تبیین مطالب جامه عمل پوشانده است. یافتههای پژوهش نشان میدهد که کشورهای این منطقه با توجه به اختلافات و گسستهای تاریخی، بسوی کسب هویتهای جداگانه و تعریف غیریتهای نزدیک سوق داده است؛ در حالیکه آنها برای تثبیت شخصیت مستقل خویش و کسب هویت تاریخی گمشده، به بازتعریف نگاه تاریخی خویش به منطقه و کشورهای همسایه نیاز دارند. از اینرو، بحران قرهباغ، فراتر از یک درگیری صرف برای تصاحب یک منطقه، نشانهای از تلاش آذربایجان و ارمنستان برای دستیابی به هویت تاریخی میباشد.
۱. جُستارگشایی
هویت هر ملتی، در درجه نخست، زاییده محیط جغرافیایی، فرهنگ حاکم و آداب و سنن اجتماعی آن ملت است. هویت بر ماهیت، هستی و وجودی اطلاق میشود که از طریق صفات ذاتی آن وجود قابل شناسایی باشد. هویت یکی از نیازهای روانی انسان و پیش نیاز هرگونه زندگی اجتماعی است. هر ملتی الگوهای رفتار منحصر به فرد خود را دارد که برای ملل دیگر که دارای زمینههای فرهنگی دیگری هستند، بیگانه است. هویت یک ملت تعهدآور و مسئولیتزا و برخاسته از هویت مکانی است که زمینه پویندگی و پایداری آن ملت را فراهم میآورد. از این رو ورود هرگونه خلل و آسیب به هویت یک ملت میتواند زمینه ساز بروز بحرانهای ناپایداری در آن ملت و یا کشور گردد.
منطقهی قفقازجنوبی از جمله مناطقی می باشند که از لحاظ انسجام ملی وهویتی در وضعیت مناسبی ارزیابی نمیشود. اما سیر تحولات تاریخی و زندگی مشترک چندین سالهی مردمان آن منطقه،نشان میدهد علیرغم تمامی اختلاف نظرها، ساکنین قفقازجنوبی خود را بخشی از یک منطقه میدانند، کما اینکه به دلیل تنوع قومی و مذهبی زیاد هنوز نتوانستهاند به طور کامل فرایند دولت- ملت سازی را تکمیل نمایند. باید توجه داشت که در طول تاریخ دو دههی گذشته؛ شرایط حاکم بر قفقازجنوبی به گونهای پیش رفته است که هیچ یک از سه کشور جمهوری آذربایجان، ارمنستان و گرجستان نتوانستهاند خود را بعنوان کشور فائق وتعیین کننده در منطقه به اثبات برسانند و همیشه تلاش داشتند تا هرکدام به فراخور امکانات، محدودیتها و مقدورات خود، مناسبات خود را با بازیگران منطقهای و فرامنطقهای تنظیم نمایند. در این بین تاثیر عامل هویت بر هریک از مولفههای دیگر از جمله قدرت، سیاست داخلی و خارجی، فرهنگ، انسجام ملی، توازن اجتماعی، افکار عمومی و همچنین از هم گسستی فکری و وجود ریشههای مستحکم و موثر در بی ثباتی آن ملت و . . . موضوعاتی می باشد که نمی توان از آنها چشم پوشی کرد.
نبرد ناگورنو- ئقرهباغ پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی از سال ۱۹۸۸ آغاز شد. قرهباغ، منطقهای در همسایگی ایران در ناحیه شمالی واقع شده و ریشه اختلاف این دو کشور بر سر مسئله ارضی است و جمهوری آذربایجان و ارمنستان هر کدام این منطقه را جزئی از خاک خود میدانند و در حال حاضر در تصرف نیروهای نظامی روسیه میباشد. نبرد در این منطقه تاکنون صدها کشته و زخمی برجا گذاشته است. درگیری میان آذربایجان و ارمنستان، تازگی ندارد و مهرههای موجود در این منطقه از شکافهای عمیقی تغذیه میشود. درگیری مرزی میان آذربایجان و ارمنستان یک رخدادی است که در منطقه قفقاز جنوبی شکل گرفته است اما تحلیل این رخداد به خود مسئله بازنمیگردد و فراتر از تحلیلهای منطقهای جای میگیرد. از اینرو، پژوهشی علمی در شناخت علل اصلی بحران طولانیمدت قرهباغ با توجه به تلاش برای کسب هویت انجام نگرفته است و این پژوهش با بررسی شکافهای موجود در قفقاز جنوبی به دنبال پاسخ به این پرسش است. درگیری بر سر قرهباغ بین آذربایجان و ارمنستان، روند هویتساز منطقهای را به چه سمتوسویی هدایت میکند؟ فرضیه اصلی ما این است که فضای حاکم بر قفقاز جنوبی با توجه به تجربههای واگرای تاریخی، روند مسئله قرهباغ را از قالب درگیری نظامی صرف خارج ساخته و کشورها را برای تثبیت هویت خویش به ادامه چنین درگیریهایی سوق داده است؛ درحالیکه چیدمان هویتی حاکم بر قفقاز جنوبی مبتنی براختلافات تاریخی است که با تغییر دیدگاه نخبگان و بازتعریف آن هویت، همگرایی میتواند جایگزین واگرایی موجود شود.
۲. ادبیات (پیشینه) پژوهش
با بررسی ادبیات موجود پیرامون مقوله ی بحران هویت در قفقازجنوبی در میان آثار فارسی و انگلیسی، میتوان چنین اظهار داشت که با وجود کثرت منابع در تجزیه و تحلیل وقایع، هیچکدام از آثار نگارش شده موضوع مورد مداقه را از زاویۀ تاثیر بحران هویت بر موضوع قره باغ، مورد بحث قرار ندادهاند و یا اینکه تاکنون رویۀ غالب در بررسی بحران قره باغ، تاثیرپذیری از بحران هویتی نبوده است.
در «کتاب سبز جمهوری آذربایجان» وضعیت جغرافیایی، انسانی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی بطور کلی مورد بررسی و مطالعه قرار گرفته، لکن عمده اطلاعات آن مربوط به سال ۱۳۷۶ به قبل است، همچنین به مسائل مربوط به بحران هویتی قره باغ پرداخته نشده است .
ولی جباری در کتاب «شیعیان جمهوری آذربایجان»، تاریخچه تشیع و وضعیت جغرافیایی، ساختار سیاسی و نقش احزاب شیعی پس از انقلاب ایران در این کشور را مورد ارزیابی قرار داده است. در این کتاب فقط به نقش احزاب سیاسی شیعی پرداخته شده، اما موضوع رقابت هویت مذهبی با هویت ترکی مورد مطالعه قرار نگرفته است .
"بررسی مناقشه ی قره باغ از منظر حق تعیین سرنوشت ملت ها"، نوشته ی آقایان ابراهیم آقامحمدی علی همایون آقامیرلو، آمده است که ارمنستان با تفسیر آزادانه از حق تعیین سرنوشت ملت ها ولایت خودمختار ارمنی نشین قره باغ در جمهوری آذربایجان را به تصرف خود درآورده است.
علی ولیقلی زاده در مقاله ی خود با عنوان "تبیین عوامل مؤثر در شکل گیری الگوهای مختلف رفتاری در بحران قره باغ" معتقد است، تعارضات و تفاوت های ادراکی هر کدام از بازیگران نسبت به این متغیرها باعث می شود که بازیگران درباره تحولات جاری پیرامون بحران قره باغ و حل آن رفتارهای مبهم و متناقضی از خود نشان دهند.
مجتبی روستایی درمقاله ی خود با عنوان "ژیوپلیتیک بحران در قره باغ و بررسی نظری راه حل آن" و با استفاده از مدل امنیتی سازه انگارانه، راهکار حل بحران در این منطقه را ارایه می دهد. این مدل بیان می کند که ریشه تهدیدات در اذهان بازیگران است و برداشت های ذهنی دو طرف درگیر یعنی آذریایجان و ارمنستان از یکدیگر باعث شده بر ابعاد بحران افزوده شود و تا هنگامی که ذهنیات منفی دو طرف از یکدیگر ادامه داشته باشد تلاش ها برای حل این بحران به سرانجام نخواهد رسید.
۳. سپهر نظری پژوهش
الف- گفتمان هویتی از منظر سازه انگاری
حرکت بر روی عوامل موثر بر فرایند هویت ساز از عمده ویژگیهای کشورهای تازه استقلال یافته میباشد. چرا که عامل هویت نوعی پیش زمینه برای سایر مباحث راهبردی و استراتژیک در چنین کشورهایی محسوب شده و وجود تزلزل در ریشههای هویتی ایشان موجبات ضعف و حتی نقص را در پیکرهی ماهوی آن بوجود میآورد و به تحقیق چنین کشوری را میتوان یک کشور ضعیف در نظر گرفت. لذا در کشورهای تازه استقلال یافتهای مثل ارمنستان، جمهوری آذربایجان و گرجستان تمامی شاخصهای هویت ساز جزء موارد امنیتی محسوب می شود. "باری بوزان" ویژگیهای دولتهای ضعیف را چنین میپندارد: سطوح بالایی از خشونت سیاسی، نقش مشکوک پلیس سیاسی در حیات روزمرهی مردم، کشمکش عمدهی سیاسی درایدئولوژی سازمان دهنده دولت، نبود هویت انسجام یافتهی ملی با حضور هویتهای ملی رقیب در دولت، نبود سلسله مراتب روشن و مشهود اقتدار سیاسی را مورد تاکید قرار داشتند که این خود نمونهای آشکار از تاثیر مستقیم مولفه هویت بر ضعف و اقتدار یک دولت می باشد(بوزان، ۱۳۷۸: ۱۲۲).
در دهه ۱۹۸۰ با شکل گیری جنبشهای جدید در جوامع مختلف که با تبیینهای مادی قابل شرح نبود و اهمیت و تعاریفی که افراد و گروه ها از «خود» و"دیگری" در آنها ارایه میکردند باعث توجه نظریهپردازان جنبشهای اجتماعی به عوامل هویتی شده است.(مشیرزاده و مسعودی، ۱۳۸۷: ۲) در فرآیند فروپاشی اتحاد شوروی و پس از آن، رویدادهای بالکان، آسیای مرکزی، خاورمیانه، آفریقا و... هویت، مورد توجه خاص برخی از علماء روابط بینالملل قرار گرفت. (مرتضویان و دیگران،۱۳۹۲: ۱۱۵) ظهور هویتهای چندگانه، ابهام و اغتشاش در مرزهای هویتی بین کشورها، نقش روز افزون ادراکات و برداشتهای هویت بنیان در تصمیم گیریها، از بین رفتن پیوند نسبتی بین هویت سیاسی و دولت ملت، پدید آمدن هویتهای جمعی جدید و سر برآوردن اشکال نوین از خشونت مبتنی بر عرصه سیاست «هویت» همگی نشانگر تأثیر هویت بر ساختارها، نهادها، فرآیندها و کارگزاران جدید بینالمللی است. از طرف دیگر، هویت کنش گران نیز نه بر اساس ساختارهای مادی بلکه بر مبنای تعاملات، رویه ها، هنجارها، ارزشها، فرهنگ، ایدئولوژی، باورهای اصولی و انگاره های نهادینه شکل میگیرد که درک آن مستلزم توجه به مبانی معنایی میسازد. پس فرد در ضمن تعاملات، رویه ها وهنجارها موجب تحول یا تغییر در هویت می شود وهویت نمی تواند ثابت باشد.(مشیر زاده، ۱۳۸۴:۹)
کوزولووسکی و کراتوچویل براین نکته تاکید می کنند که افراد چگونه رویه های تغییر یافته ناشی از برداشتهای جدید هویت و اجتماعی سیاسی را در برمیگیرند و از این طریق تعاملات میان دولتها را تغییر میدهند یا بر عکس، چگونه تعاملات تغییر یافته در میان دولتها رویه های میان افراد را تغییر میدهند.Koslowskui & Kratochwil,۱۹۹۵: ۱۳۴-۱۳۶) ) یکی از بهترین مثالها در این زمینه تغییر در عوامل داخلی هویت ساز شوروی با روی کار آوردن گورباچف (تحت تأثیر تحولات و معنا سازیهای داخلی) است که به کنش متفاوت آن و همچنین برداشت جدید آن از «دیگری» انجامید و بعد در جریان تعامل میان شوروی و غرب (دیگری)، هویتها و هنجارهای اجتماعی میتوانند با روابط نهادینه شکل گیرند و تغییر پیدا کنند. آنچه اشخاص میخواهند، وابسته به این است که با چه کسی تعامل دارند، تا چه حد با آن گروهها وابسته اند، از فرآیند تعامل چه میآموزند، و چگونه اولویتها و دعاوی شناخت خود را نسبت به دیگران مشروعیت میبخشد. از این مفروضه ها دو گزاره استنتاج میشود:
۱ - هر قدر اشخاص یا کنشگران به برداشتهای تعریف شده گروه از مشروعیت وابسته تر باشند، به احتمال قویتر سیاستها و رویه های تصمیم گیری را میپذیرند.
۲ - همان گونه که فهم از مشروعیت یا سرشت اجتماع تغییر میکند، اولویتهای بنیادین کنش گران نیز تغییر میکند. Lepgold & Nincic :۲۰۰۱ :۱۵۰-۱۵۱) )
در نتیجه در تعاملات میان دولتها آنها مستمراً ممکن است خود و دیگری را باز تعریف کنند. حتی اگر دولتها در ابتدا به عنوان موجوداتی خود محور، خود خواه و منفعت جو در مقابل یکدیگر قرار گیرند، اما در یک فرآیند از تعاملات مستمر مبنی بر همکاری ممکن است که به کنش گران غیر خود محور و نوع دوست تبدیل شوند. این تغییر هویت به معنای تحولی اجتماعی است. (Wendt, ۱۹۹۴) لذا تغییر هویتها در بلند مدت میتوانند به تغییر ساختارها منجر شوند.( Wilmer, ۲۰۰۰: ۲۱۶)
با وجودی که برخی از بحثهای واقع گرایان کلاسیک و نئوکلاسیک (مانند توجه به اهمیت ایدئولوژی در شکل دادن به سیاست خارجی یا بحثهای مربوط به دولتهای انقلابی) و نیز برخی از مباحث مطرح شده در لیبرالیسم و نئولیبرالیسم (مانند نقش هنجارها و قواعد در رژیمهای بینالمللی یا نقش انگاره ها در سیاست خارجی) و حتی برخی از اشارات نئو واقع گرایان (مانند جامعه پذیری در مباحث کنت والتز) حاکی از آن است که عوامل معنایی هم نقشی در توضیح روابط بینالملل از منظر خردگرایان دارند، اما این عوامل نقش کلیدی صریح در این نظریه ها پیدا نمیکنند (مشیر زاده و مسعودی، ۱۳۸۷،۳). در این حوزه بر تعریف هویت از منظر معرفت شناختی تاکید میشود: «آنچه اهمیت بیشتر دارد، این است که چه چیزی هست، نه اینکه ما چگونه میتوانیم آن را بشناسیم» (Wendt,۲۰۰۰,۱۷).
اندکی تأملی در شرایط سیاسی – اجتماعی حاکم بر هر سه کشور قفقاز جنوبی حاکی از آن است که هرکدام از آنها در حال پیمودن فرایند دولت – ملت سازی و تقویت مبانی هویتی خود بوده و با تاکید بر شاخصهای هویتساز بدنبال تحمیل ارادهی خود در داخل و منطقه میباشند.
۴. ۳.کشور ارمنستان
هویت ملی در ارمنستان در دوره پس از استقلال تصویر رو به رشد و مستحکمی از خود جلوه داده است. در میان دیگر جمهوریهای آسیای مرکزی و قفقاز، مردم ارمنستان دارای قویترین، منسجم ترین و مستقل ترین هویت فرهنگی و تاریخی هستند. هرچند در عرصه سیاست و اقتصاد، نظام نه چندان پویایی دارند که با گذشت زمان با سرعت بیشتری از دیگران بلوغ پیدا خواهد کرد.(سریع القلم، ۱۳۷۹: ۱۰۱)
این کشور از نظر روند دولت- ملت سازی در مقایسه با دو جمهوری دیگر(و حتی اکثر جمهوری های بازمانده از شوروی) از وضعیت بهتری برخوردار است و به عبارتی بهتر، ارمنستان در وضعیت نابسامان انسجام ملی و هویتی که بر منطقه آسیای مرکزی و قفقاز حاکم است، یک استثنا به شمار می رود. جمعیت تقریبا همگن(۹۷درصد جمعیت را یک گروه قومی تشکیل میدهد)، نداشتن مرزهای مشترک با روسیه و تاریخ و فرهنگ غنی قومی ارمنستان از موجبات موفقیت این کشور در روند دولت-ملت سازی(کشور ملت پایه) پس از دست یابی به استقلال سیاسی شد.(کوزه گر کالجی، ۱۳۹۶: ۱۰۲)
۳-۱. شاخصهای هویتی ارامنه
الف- حفظ انسجام و هویت جمعی و شناسایی هویت خود از طریق شناسایی دشمن همیشگی یعنی ترکها
ارامنه امروزه از معدود اقوامی می باشند که از فرهنگ تقریباٌ دست نخورده ای بهره مند هستند و علی رغم پراکندگی شدید آنها در بسیاری از نقاط دنیا، بویژه در سراسر قلمروی شوروی و نقاط دیگر جهان مانند ایران، لبنان، سوریه، فرانسه، امریکا، استرالیا، کانادا و امریکای جنوبی و اسپانیا(شیخ عطار، ۱۳۷۳: ۱۱۰) و . . . ارمنیها هویت خود را حفظ نموده اند. همانگونه که قبلا دیدیم در حافظه تاریخی ارامنه نوعی نفرت و خصومت شدید نسبت به ترکها دیده میشود و آن نیز بی دلیل نبوده، زیرا در گذشته رنجهای فراوانی از جانب امپراطوری عثمانی و ترکیه(همچون قتل عام ۱۹۱۵) دیدهاند. این دشمن شناسی، برای ارامنه از جمله عوامل شناسایی هویت و حفظ آن می باشد و از سوی دیگر نفرت همیشگی آنها را از دشمن تاریخی خود یعنی ترکها(ترکیه) را زنده می دارد. (زرگر، ۱۳۸۷: ۲۵)
ب- عنصر روس دوستی
ارامنه از جمله اقوامی بودند که در دوره روسیه تزاری، با ورود روسها به قفقاز موافق بوده و امید داشتند که این کشور قدرتمند مسیحی از آنها در برابر ترکهای مسلمان حمایت نماید. همچنین در دوره اتحاد شوروی و نیز پس از آن(دوره استقلال) نوعی تمایل و علاقه به روسها در بین ارامنه دیده می شود. بطورکلی ملی گرایی ارمنی خصوصیت روس دوستی خود را حفظ کرده است. (هرتزیگ، ۱۳۷۵: ۱۷۷)
ج- تطبیق پذیری بالا
ارامنه دارای ویژگی تطبیق پذیری بسیار بالایی هستند، بدینگونه که در بسیاری از نقاط جهان حضور داشته و همزیستی بالایی با فرهنگهای بومی از خود نشان میدهند. البته در عین تطبیق پذیری و همزیستی بالا، به ندرت در دیگر فرهنگهای مستحیل و جذب میشوند و این خود نشان از ایستادگی بالای قومی در میان آنها است. چنین ایستادگی بالایی بی شک بخاطر این است که هویت ملی ارمنی از سرچشمه های تاریخی غنی ریشه میگیرد.(زرگر، ۱۳۸۷: ۲۵) هویت ارمنی با سرزمین تاریخی که رنگوبوی اسطوره ای نیز بدان داده می شود، ارتباط تنگاتنگ و پیچیدهای دارد.(سجادپور، ۱۳۷۳: ۱۰)
یکی دیگر از منابع مهم هویت بخش به ارامنه، دیاسپورا یا آوارگی آنها است که خاطرات و سرگذشتهای تاریخی غنی برای آنها ایجاد کرده است. سالهای دیاسپورا، مخزنی از خاطرات مربوط به آزار و اذیتهای ترکها را در میان آنها ایجاد و زنده نگاه داشته است.(Goldenberg : ۱۳۴)
د- کانون نزاع مشترکی بنام قرهباغ
وجود یک کانون نزاع مشترک بنام قرهباغ برای تمامی ارامنه در داخل و خارج ارمنستان از مهمترین عوامل اصلی تقویت بنیههای هویتی این کشور و تحکیم و استحکام انسجام داخلی و استفاده از بسترهای خارجی به منظور حفظ و تقویت سایر شاخصهای هویت ساز در این کشور شده است. توجه به مسئلهی قرهباغ در میان ارامنه کل جهان موجب تقویت یکپارچگی و همبستگی در میان ایشان شده است. بسط و گسترش حس غرور ملی ناشی از پیروزی احتمالی در مناقشهی قرهباغ از دیگر مولفههای موثر بر روند دولت-ملت سازی در این کشور می باشد.
تاریخ سازی، تاکید بر موارد نسل کشی ارامنه(نسل کشی ۱۹۱۵) و استفاده گسترده از نمادهاواسطوره سازی(اسطورهی آرارات) در سطح جهان؛ همواره بعنوان منابع غنی برای تهییج تمایلات ملیگرایانه و تداوم یکپارچگی در میان ارامنه شده است. ارمنستان برخلاف دو کشور دیگر قفقازجنوبی توانسته از کانونهای نزاع داخلی(عدم وجود واگرایی قومی) و منطقهای(مناقشه قره باغ) بعنوان عواملی مثبت برای تقویت هویت ملی استفاده کرده و در نتیجه با مشکلات و موانع کمتری در مسیر تقویت هویت ملی و سیر فرایند دولت- ملت سازی و ایجاد یک کشور ملت پایه مواجه باشد. از طرف دیگر وجود مناسبات خوب با روسیه و حتی بهره مندی از پایگاههای نظامی این کشور در داخل ارمنستان، موجب شده است تا ارمنستان برخلاف گرجستان و جمهوری آذربایجان که روابط نسبتا ناپایداری با روسیه دارند، در جایگاه بهتری واقع شود. تمامی این عوامل موجب شده است تا ارمنستان در فرایند هویت سازی نسبت به دو کشور دیگر قفقازجنوبی در موقعیت ممتازی قرار گرفته باشد.
۵. جمهوری آذربایجان
الف- آذربایجان محوری
جمهوری آذربایجان در سالهای بعد از استقلال وارد مرحله جدیدی از روند هویت سازی شد. به گونهای که اصل "آذربایجان محوری" با نگاهی به غرب بعنوان راهبرد اصلی این کشور برای ایجاد یک هویت جدید گردید.
جمهوری آذربایجان در حال گذر از فرآیند تشکیل دولتی مدرن میباشد. البته این فرآیند موجب بیتوجهی به ارزشهای آذربایجان نمیشود. مردم آذربایجان در طول قرنها ارزشهای ملی و معنوی خود و زبان مادری خود را حفظ کرده و زنده نگه داشتهاند. امروزه نیز دولت فعلی، برپایه همین ارزشهاست که مسیر رشد و ترقی خود را میپیماید. طرح ایدئولوژی ملیگرایی و ثبت رسمی زبان آذری با الفبای لاتین گام مهمی است که حیدرعلیاف نسبت به ایجاد آنها اقدام کرد و هم اکنون، الهام علی اف این سیاست را ادامه میدهد. در این میان نمیتوان نقش ارزشهای معنوی در شکل گیری فرهنگ و چارچوب زندگی مردمان این منطقه را نادیده گرفت. سیاستگذاران این کشور با طرحها و ایدههای مختلف سعی بر نهادینه کردن ارزشهای معنوی در کالبد ملیگرایی مردم این کشور میباشند. ارزشهای ملی و معنوی بخش جداییناپذیر از ایدئولوژی ملیگرایی میباشد. مردم آذربایجان در طول قرنها؛ زبان، مذهب، سنت، معنویت، شجاعت،استقامت،همبستگی،وطن پرستی،سخاوت وعزت خودرا حفظ کرده است. ارزشهای ملی و اخلاقی آذربایجان بر شکلگیری ایدئولوژی ملیگرایی تأثیر میگذارد (,ÖMƏROV ۲۰۱۲).
ب- ترک گرایی
جمهوری آذربایجان کشوری است که سعی در منطبق کردن خود با ارزشهای غربی میباشد که درعینحال جزء کشورهای اسلامی نیز محسوب میشود. هویت منطبق بر ترک گرایی و آذربایجان محوری شعار اصلی هویتی این کشور است.
در وهلهی اول و پیش از هر چیز دیگری، جمهوری آذربایجان پیروی خود را از ارزشهای دموکراتیک و غربی برگرفته از دکترینهای حقوق بشر اعلام کرد و با افتخار خود را بهعنوان جانشین خلف جمهوری دموکراتیک آذربایجان سال۱۹۱۸ میلادی معرفی کرد که نخستین دموکراسی پارلمانی در شرق مسلمان به شمار میآید (غریباف، ۱۳۹۶: ۱۸). همین دیدگاه مقدمهای برای عمق بخشی به مبانی هویت ملی در آذربایجان است.مرحله بعدی که در شکل گیری هویت جمهوری آذربایجان تأثیر مستقیم داشته است؛ منطقه جغرافیایی قرار گرفته در آن میباشد. بهطوریکه، فرهنگ عمومی در جمهوری آذربایجان به دلیل قرارگرفتن این کشور در موقعیت جغرافیایی خاص، متأثر از فرهنگ اسلامی از یک طرف و فرهنگ اروپایی (غرب) از طرف دیگر است. این تأثیر از دیرباز در فرهنگ سرزمینی باستانی آذربایجان وجود داشته است که پس از جدایی آن از پیکرهی ایران، نفوذ و تأثیر فرهنگ روسی در آن شروع شده و تا زمان استقلال در سال ۱۹۹۱ ادامه داشت (واحدی، ۱۳۸۲: ۲۷۱). در دوران پس از استقلال، جمهوری آذربایجان با بحران هویت ملی به شکل جدی درگیر بوده است. این واقعیتی عیان است که جمهوری آذربایجان کاملاً بر مبنای قومی تاسیس شده است. در همان اوایل استقلال، هویت سیاسی آذربایجان بر مبنای سه اصل اسلامیسم، ترکیسم و مدرنیسم تعریف و شالودهریزی شد(سیف زاده، ۱۳۷۸ : ۸۶). نمود چنین شالوده سازی هویتی را به طور بارز در پرچم جمهوری آذربایجان می توان مشاهده کرد که سه رنگ آن و نیز هلال و ستاره ۸ ضلعی داخل آن با توجه به چنین ابعاد هویتی تعریف می گردد. چنین تفکری از هویت ملی خود عاملی مهم در هراس و واگرایی گروههای قومی دیگر به ویژه ارامنه بوده است. بنظر می رسد جمهوری آذربایجان در تلاش برای هویت سازی جدید، بر عنصر ترکی سازی جامعه تاکید بیشتری داشته و ناسیونالیسم آذری به آن بیشتر توسل جسته است. بی شک دولت ائلچی بیگ با شعارهای تند ملی گرایانه اش، در چنین تلاش هویت یابی نقش اصلی را ایفا کرده است. ترکی سازی و یا ارائه تصویری کاملا ترک از جامعه آذربایجان آثار و نتایج خاص خود را داشته است.(زرگر، ۱۳۸۸: ۹۹۲)
"هانتر" سه دوره متفاوت را در تاریخ سیاسی جمهوری آذربایجان بین سال های ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۳ ذکر کرده است: دوره نخست که در آن گرایشهای استقلال طلبانه و احساسات ترک گرایانه افزایش یافت(۱۹۹۲-۱۹۸۹)، دوره دوم، در طی حکومت ائلچی بیگ و ناسیونالیست های افراطی باکو بود که تمایلات پان ترکیستی همراه با جهت گیری ضدایرانی و ضدروسی، به اوج خود رسید(۱۹۹۲-۱۹۹۳) و دوره سوم که حیدر علی اف ، سیاست معتدل تر و متوازن تری را در پیش گرفت(۱۹۹۴-۱۹۹۳). وی همچنین دربارهی روند دولت- ملت سازی در جمهوری آذربایجان مینویسد:"فرایند ملت سازی در این جمهوری از زمان استقلال به خاطر مجموعهای از عوامل با موانع مواجه بوده است. ناهمگونی مذهبی و قومی و میراث فرهنگی مشترک و مرکب، شکافهای عمیق در میان رهبرانش همراه با خطوط ایدئولوژیک، بوروکراتیک و خاندانیاش، سطح وسیع منافع و مداخله خارجی در سیاست آذربایجان به خاطر عوامل ژئوپلوتیک و نفت ونیز مداخله در مسائل قومی آذربایجان توسط نیروهای خارجی ودیگرشکافها وابهام های فرهنگی"(Hunter، ۱۹۹۴: ۹۵)
جمهوری آذربایجان استقلال خود را بر مبنای موجی از شور و اشتیاق ملت سازی کسب نکرد، بلکه به واسطهی تجزیه اتحاد شوروی، به سوی این وضعیت سوق داده شد. زمانی که این کشور استقلال خود را به دست آورد، در حال جنگ با کشور همسایه خود یعنی ارمنستان بود و این مناقشه تا به امروز حل نشده است. مقتضیات مربوط به جنگ و دولت سازی همچنان بر این کشور سایه افکنده است و پیامدهای ناشی از جنگ، اهداف مربوط به ملت سازی، همچون وجود مرزهای کاملا تعریف شده را تضعیف کرده است.(اوتادی، ۱۳۸۶ : ۶۴) در جمهوری آذربایجان، نزاع با ارمنستان تا حدود زیادی بر هویتیابی جدید تاثیرگذار بوده است و در واقع خواستگاه هویت سازی برای این جمهوری را بیشتر در نزاع با ارمنستان باید جستجو کرد. هویت آذری در دوره پس از استقلال شدیدا خود را در مقابل هویت ارمنی تعریف نموده و تا حدود زیادی رواج پان ترکیسم در این جمهوری نیز تحت تاثیر این تعارض بوده است. جمهوری آذربایجان با آگاهی از تعارض و تقابل تاریخی- هویتی ارامنه و ترکیه، توسل به پان ترکیسم را برای ارمنستان آزاردهنده دیده است. البته همان گونه که خواهیم دید چنین تفکر رادیکالی، آثار و نتایج مخربی بر الگوی روابط این کشور با ایران نیز برجای می گذارد.(زرگر، ۱۳۸۸: ۹۹۳)
ج- رقابت بین «هویت ملی» و «هویت مذهبی»
جمهوری آذربایجان در مسیر هویت سازی برای خود مسیر نسبتا دشواری در پیش داشته است. این کشور برخلاف گرجستان سیاست خوبی در این زمینه در پیش گرفته، ولی در مقایسه با ارمنستان موفق به استفاده از فرصت ها و تبدیل تهدیدات به فرصت نشده است. جمهوری آذربایجان در دوران پس از استقلال با مهم ترین مسئله قومیتی خود یعنی مسئله مناقشه قره باغ درگیر بوده است و علیرغم گذشت نزدیک به سه دهه هنوز نتوانسته بطور کامل این مشکل بزرگ را حل نموده و زمینه های جلب اعتماد عمومی را کسب نماید. از طرف دیگر این کشور با دستکاری گسترده در تاریخ خود و منطقه سعی بر آن داشته تا با شخصیت سازی، اسطوره پروری، ثبت ملی موسیقی و ورزشهای باستانی همسایگان و تحریف تاریخ همیشه سعی داشته است تا نسبت به تقویت ریشههای هویتی خود همت گماشته و زمینه های لازم برای تعمیق مفاهیم امنیتی خود را فراهم آورد. از طرف دیگر وجود منابع انرژی غنی در این کشور ایجاد وابستگی شدید غرب به آن و ترسیم نقشه راه ایجاد توازن قوا در مناسبات با غرب و روسیه از سوی حاکمان جمهوری آذربایجان شده است که در این خصوص عملکرد این کشور نسبت به دو جمهوری دیگر قفقاز جنوبی اقدامی مثبت ارزیابی می شود.
ولی چالش بزرگ جمهوری آذربایجان، مسئله احیاء هویت دینی از سوی شیعیان این کشور می باشد. جمهوری آذربایجان در یک چالش نفس گیر میان «هویت ملی» و «هویت مذهبی» قرار گرفته است. از طرفی تاکید دولتمردان این کشور بر تعمیق هویت ملی با تکیه بر ایدئولوژی «آذربایجان محوری» و از طرف دیگر روند رو به رشد احیاء «هویت مذهبی» از سوی شیعیان، سیاستگذاران این جمهوری را با یک نگرانی بزرگی مواجه ساخته است که همین عامل موجب بروز برخی واکنشها از سوی دولتمردان آذربایجان به منظور کنترل «هویت مذهبی» مردم شده است. جمهوری آذربایجان هم اکنون در دوران هویت سازی بسر میبرد. به همین منظور نه تنها در زمینه جعل وقایع تاریخی، بلکه درخصوص مصادره شخصیتهای ادبی، هنری، سیاسی و یا ثبت جهانی آلات موسیقی و بازیهای ملی سایر کشورها به اسم کشور خود با هدف هویتسازی ملی صورت گرفته و با نوعی تاریخ سازی سعی بر تزریق هویتی جدید براساس اهداف مشخص میباشد.
۶. کشورگرجستان
الف- بحران هویت قومی
در میان کشورهای قفقازجنوبی؛ گرجستان به دلیل ناهمگونی و عدم تجانس جمعیتی نسبت به دو کشور دیگر، در بدترین شرایط ممکن بسر می برد. تعدد قومیتی حاضر در این کشور موجب ایجاد کانونهای نزاع قومیتی و سرزمینی متعددی شده است، بطوریکه با گذشت نزدیک به ۳ دهه از استقلال این جمهوری، هنوز نتوانسته بطور کامل نسبت به احیاء کامل سرزمینی خود اقدام نموده و اقتدار ملی خود را تثبیت نماید. نزدیک به هفتاد درصد جمعیت این کشور را قوم گرجی و مابقی را اقوامی چون آذری، ارامنه آجاری، آبخازی، اوستیایی، یهودی و ... تشکیل می دهد.
گرجستان در همان ابتدای استقلال با چالش جدایی طلبی و وجود نیروهای گریز از مرکز در مناطق آبخازیا و اوستیای جنوبی مواجه شد که البته اتخاذ سیاست های ناسیونالیستی "زویادگامساخوردیا" (نخستین رئیس جمهور گرجستان) با شعار "گرجستان برای گرجی ها" نقش مهمی در تشدید این بحران داشت. نتیجه این وضعیت، وقوع جنگ داخلی میان دولت مرکزی و مناطق جدایی طلب در ابتدای دهه ۱۹۹۰ میلادی بود که پیامدهای منفی مهمی را بر ثبات سیاسی و روند دولت- ملت سازی در گرجستان برجای گذاشت.(کوزه گرکالجی، ۱۳۹۶ : ۱۱۸) این بحران در سالهای بعد از انقلاب گل رز و روی کار آمدن ساکاشویلی و بروز جنگ نظامی با روسیه در ۸ آگوست ۲۰۰۸ بطور کامل ابعاد حاکمیتی گرجستان را متزلزل کرد و با مرزبندی جغرافیایی کامل از دایره نفوذ حکومت مرکزی جدا شد.
گرجستان از نظر نمایش هویت ملی منسجم از خود ضعف نشان داده است. جمهوری گرجستان همچون بیشتر جمهوریهای پس از شوروی با بحرانهای مختلفی دست به گریبان بوده که در صدر آنها به بحران هویت ملی و در ارتباط با آن مشروعیت اشاره نمود. بحران هویت به این ضرورت برمی گردد که باید بین مردم مورد نظر احساس عمیق هویت ملی را تحریک و در نتیجه در هر فرد احساسی پایدار از تعلق به یک جماعت گرد آمده در یک سرزمین محدود را به وجود آورد. در دولتهای جدید این ضرورت با وفاداریهای محلی و پیوندهای سنتی که موجب تعلق خاطر به مجموعههای قشری(گروه نژادی، قبیلهای، طایفه، تیره و غیره) است، برخورد پیدا می کند. بحران هویت(در دولت جدید) از جمله در مواقعی بروز می کند که دولت به دلیل آنکه عناصر مهم جمعیت کشور به گروه بندی های فروملی التزام بیشتری دارند، نمی تواند به عنوان یک واحد ملی کاملا کارآمد اجرای نقش نماید. این نوع از بحران هویت هنگامی بروز می کند که کار ویژههای "دولت- ملت"، به واسطه عدم حمایت از سوی یک احساس قوی از ملیت نتوانند به طور رضایت بخش اجرا شود.(پای و دیگران، ۱۳۸۰: ۱۷۶) گرجستان نمونه بارز درگیر بودن در چنین بحران هویتی بوده است. واگرایی های قومی در سطح کشور و خارج بودن چند منطقه قومی از دایره حاکمیت مرکزی، حضور چشمگیر نیروهای یک قدرت خارجی(روسیه) در خاک این جمهوری(در عین نارضایتی شدید گرجیها)، ضعف اساسی در نهادسازیهای لازم به ویژه در حوزه نیروهای نظامی و ارتش و ... موجب می گشت که بحران هویت ملی در این جمهوری در شکل جدی و مداوم مشاهده شود.(زرگر، ۱۳۸۸: ۵۹)
در گرجستان برخی از گروههای قومی بجای آنکه خود را متعلق به ملت گرجستان بدانند، برای خود تعریف جداگانهای از ملت ارائه نموده و بجای آنکه به گرجستان به عنوان یک وطن وفاداری نشان دهند به سرزمین قومی خود به عنوان وطن ارج می نهند. بدینگونه هنوز مفهوم وطن گرجستانی برای برخی از این گروههای قومی چندان معنایی نداشته و بدلیل همین ضعف حس روانی تعلق به یک وطن ملی واحد بنام گرجستان، موجب گشته است که آنها تعریف مستقلی از وطن مجزا برای خود (همچون جمهوری مستقل آبخازیا و اوستیای جنوبی) در ذهن متبادر سازند و بدینگونه در مسیر جدایی طلبی از گرجستان گام بردارند و یا این که بجای حس تعلق داشتن به وطن گرجستانی خود، به وطنهای بیرونی عشق ورزیده و از خود وفاداری نشان دهند. به طور نمونه، ارامنه گرجستان به ارمنستان احساس وفاداری می کنند و یا آذری های گرجستان به آذربایجان. بدین گونه است که هویت ملی در گرجستان به شدت در ضعف و شکنندگی بوده است.(زرگر، ۱۳۸۸: ۶۰)
گرجستان بعنوان یک دولتی که در حال طی مراحل ملی شدن است، در شرایط فعلی بشدت تحت تاثیر دو کانون نزاع می باشد. وجود واگرایی قومی و عدم انسجام هویتی داخلی از یک طرف و تداوم تنش با روسیه از طرف دیگر دو مشکل اساسی این کشور در دو بُعد داخلی و خارجی می باشند. تعدد قومیتی با تمایلات واگرایانه منجر به ایجاد گسست عمیق در مسئله اشباع سرزمینی، ایجاد انسجام اجتماعی و عدم ِاعمال حاکمیت کامل در کشور شده و استمرار تنش در مناسبات با روسیه، زمینههای دخالت این در برخی مسائل داخلی گرجستان و عدم توسعه اقتصادی آن را فراهم آورده است بطوریکه این دو مشکل تاثیرات قابل توجهی بر روند دولت-ملت سازی در این کشور داشته اند. نهایت اینکه گرجستان برای حل این دو مشکل، صرفا بدنبال توسعه مناسبات خود با غرب بوده و بجای تاکید بر شاخصهای هویتی خود و تقویت آنها، اصرار به عضویت در سازمانهای بینالمللی همچون اتحادیه اروپا و ناتو و حضور قدرتهای فرامنطقهای در منطقهی دریای سیاه میباشد. درمجموع گرجستان پس از استقلال درگیر نزاعها و بحرانهای متعدد داخلی بوده و روند دولت- ملت سازی در این کشور با موانع و چالشهای بزرگ روبه رو بوده است. "دولت در حال ملی شدن" گرجستان در حیات جدید خود همواره با بحرانهای جدی همچون همبستگی و یکپارچگی ملی، هویت ملی و مشروعیت سیاسی مواجه بوده است. همین مشکلات از گرجستان یک دولت ضعیف ساخته است.(کوزه گر کالجی، ۱۳۹۶: ۱۲۲)
جمع بندی
استقلال جمهوریهای قفقاز جنوبی از شوروی سابق در سال ۱۹۸۹ میلادی، هرچند به این کشورها خودمختاری اعطا نمود اما با توجه به گسست تاریخی این منطقه، شکافهای هویتی به عنوان آتش زیرخاکستر سربرآوردند. تاریخ منطقه قفقاز جنوبی، چنان رقم خورده است که این کشورها را در حالت واگرایی و ضدیت با یکدیگر تعریف مینماید. تاریخ این مجموعه، موجبات شکلگیری گسلهایی را فراهم نموده است که امروزه به عنوان هویتبخش این کشورها تبیین میگردد. درگیری طولانی مدت آذربایجان و ارمنستان بر سر قرهباغ، تنها درگیری بر سر یک منطقه نیست، بلکه درگیری بر سر «بودن» و تعریف خویشتن است. مسئله هویت، بسیار مهمتر از مؤلفههای دیگر سرزمینی است که به عنوان بستر شکلگیری دیگر شاخصههای یک کشور برای تعریف کشوربودن میباشد. مسئله قرهباغ، از نگاه دو طرف درگیر، در مسیر خاصی تفسیر میشود و حمایت بازیگران فرامنطقهای نیز براساس منافع راهبردی طرفین انجام میگیرد. از اینرو، نگاه هویتی به رخداد قرهباغ، مسئله را از حوزه ی نظامی صرف خارج ساخته و به حوزه هویتی و شناختی وارد نموده است. حمایت ترکیه از آذربایجان، به اعتبار ترکبودن این کشور و اختلاف ترکیه با ارمنستان بر سر مسئله نسلکشی ارامنه در سال ۱۹۱۵ که مورد ادعای ارمنستان است و حمایت روسیه از ارمنستان به بهانه تمایل آذربایجان به تصمیمات مستقل در سیاستخارجی در مسیر اهداف راهبردی آمریکا و غرب، بحران قرهباغ را با روند پیچیدهتری مواجه ساخته و هویتهای ازهمگسیخته در قفقاز را تقویت نموده است؛ در حالیکه منطقه قفقاز جنوبی برای بودن در تاریخ مؤثر نظام بینالملل، ناگزیر به کسب هویتی یکپارچه میباشد و این مهم، با متوقف ساختن روند کنونی اختلافات و همگرایی فزاینده سه کشور آذربایجان، ارمنستان و گرجستان محقق میشود.
منابع فارسی
۱. اوتادی، مارینا، (۱۳۸۶)، گذار به دموکراسی یا شبه اقتدارگرایی، ترجمه سعیدمیرترابی، نشر قومس، تهران
۲. بوزان، باری (۱۳۷۸)، مردم، دولتها و هراس، مجتبی عطارزاده(ویراستار)، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی
۳. پای، لوسین دبلیو و دیگران (۱۳۸۰)، بحران ها و توالی ها در توسعه سیاسیگ، ترجمه غلامرضا خواجه سروی، تهران: انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی
۴. زرگر، افشین (۱۳۸۸)، روند دولت-ملت سازی در جمهوری آذربایجان، فصلنامه سیاست خارجی، سال ۲۳، شماره ۴
۵. زرگر، افشین (۱۳۸۸)، گرجستان و روند دولت – ملت سازی، فصلنامه آسیای مرکزی و قفقاز، شماره ۶۵
۶. زرگر، افشین (۱۳۸۷)، وضعیت روند دولت-ملت سازی در جمهوری ارمنستان، فصلنامه آسیای مرکزی و قفقاز، شماره ۶۲
۷. سجادپور،سیدمحمدکاظم(۱۳۷۳)، هویت ارمنی و مسئله سرزمین؛ نگاهی به برخی از ابعاد مطالعات ارمنی، فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره ۶
۸. سریع القلم، محمد(۱۳۷۹)، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران؛ بازبینی نظری و پارادایم ائتلاف، تهران: مرکز تحقیقات استراتژیک
۹. شیخ عطار، علیرضا (۱۳۷۳)، ریشه های رفتارسیاسی در آسیای مرکزی و قفقاز، چاپ دوم، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی
۱۰. مرتضویان, سید علی, عبدالخانی, لنا, حطه, مصطفی. (۱۳۹۲). 'گفتمان هویتی از منظر سازه انگاری در گفتگوهای هسته ای ایران و نظام بینالملل', فصلنامه علمی مطالعات روابط بین الملل, ۶(۲۱), pp. ۱۰۹-۱۳۸.
۱۱. غریباف، آزاد، (۱۳۹۶)، ایران و جمهوریهای قفقاز جنوبی، ولی کوزه گر کالجی، (ویراستار): سیاست خارجی جمهوری آذربایجان: چالشهای ایجاد موازنه میان غرب و روسیه، ایراس، تهران
۱۲. کوزه گر کالجی، ولی، (۱۳۹۶) مجموعه امنیتی قفقاز جنوبی، پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران
۱۳. واحدی، الیاس، (۱۳۸۲)، برآورد استراتژیک آذربایجان، ج۱، انتشارات موسسه ابرار معاصر تهران، تهران
۱۴. هرتزیگ، ادموند(۱۳۷۵)، ارمنی ها، گراهام اسمیت(ویراستار)، ملیت شوروی، چاپ اول، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی
منابع انگلیسی
۱. ÖMƏROV V., (۲۰۱۲), “Azərbaycançılıq və qloballaşma “, ۵Dec۲۰۱۸, http: //sesqazeti.az/news/kivdf/۲۰۰۸۷۳.html
۲. Wendt, A. (۲۰۰۰), “On the via Media: A Response to the Critics", Review of International Studies, No. ۲۶.
۳. Wendt, a. (۱۹۹۹), Social Theory of International Politics, Cambridge, Cambridge University press.
۴. Wendt, a. (۲۰۰۴), “The state as person in international theory", Review of International Studies, vol. ۳۰.
۵. Lepgold, j. and Nincic, m. (۲۰۰۱), Beyond the Ivory Tower, New York: Columbia University.
۶. Koslowskui, R. and kratochwil, f. (۱۹۹۵), "Understanding Change in International Politics in R. N. Lebow and T. Risse –kappen, eds., International Relation theory and the End of Cold War, New York: Columbia university press.
۷. Hunter, Shireen, (۱۹۹۴), The Transcaucasus In Transition: Nation-building And Conflict , Center for Strategic and International Studies (Washington, D.C.) , Avalon Publishing
۸. Goldenberg, Suzanne (۱۹۹۴) Pride of Small Nations; "The Caucasus and Post-Soviet Disorders", London and New Jersey: Zed Books Ltd